برای آرشیو
استاد علیرضا پناهیان اخبرا ( اواخر خرداد ماه 89 ) در گفت و گو با فارس نیوز به پیش بینی آینده فتنه اخیر پرداختند که به دلیل اهمیت این سخنان متن مذکور را در وبگاه حقیقت مجازی نیز به نمایش می گذارم !
حجت الاسلام والمسلمین پناهیان از ضرورت آمادگی جامعه برای افشاگری سخن میگوید/
فتنههای بزرگتری در راه است
خبرگزاری فارس:حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان در این گفتگو درباره دلایل "ریزش خواص " در جریان فتنه، "سکوت نخبگان " و "جریان تحمیلگری " سخن گفته است. پیشبینی او در مورد ابعاد و ویژگی فتنههای آینده و همچنین خصوصیات فتنهگران آینده انقلاب خواندنی است.
اشاره:
علت لغزش برخی عناصر شاخص و باسابقه انقلاب در فتنه سال گذشته و همچنین بررسی مختصات و ویژگیهای این فتنه که با تکرار آن ویژگیها، امکان بروز و ظهور امثال آن در آینده نیز وجود دارد، موضوع گفتگوی ما با حجت الاسلام و المسلمین پناهیان است. چهره شناخته شدهای که کمتر کسی در ایران است که صدای او را نشنیده باشد. او در حال حاضر مسئول اتاق فکر نهاد نمایندگی مقاممعظمرهبری در دانشگاههاست و پیش از این هم مسئول نهاد نمایندگی در دانشگاه هنر بوده است. با او همچنین در خصوص چالشهایی که انقلاب در پس این فتنه بزرگ با آن روبرو است، گفتگو کردیم. پناهیان در این گفتگو درباره دلایل "ریزش خواص " در جریان فتنه، "سکوت نخبگان " و "جریان تحمیلگری " با ما سخن گفت. پیشبینی او در مورد ابعاد و ویژگی فتنههای آینده و همچنین خصوصیات فتنهگران آینده انقلاب خواندنی است.
* شاید مهمترین دغدغهای که جامعه متدینین و دوستداران انقلاب در این فتنه در اعماق وجود خود حس کردند، لغزشها و انحرافهای بزرگ افراد و شخصیتهایی است که جامعه در راستای اهداف انقلاب به آنها امید بسته بود. بسیاری از چهرههایی که شاید تا قبل از این فتنه محل رجوع بچههای انقلاب بودند، از چهرههای شاخص انقلاب و دفاع مقدس بودند، اما حالا به افرادی تبدیل شدهاند که در اصطلاح رایج میان دوستداران انقلاب به آنها "نخبه مردودی " گفته میشود. علت این لغزش خواص که موجب ریزش آنها از جریان اصیل امام و رهبری میشود چیست؟ آیا میتوان برای این اتفاق مدلی تبیین کرد تا این لغزشها برای ما قابل پیشبینی باشد؟
اساسا عرصه سیاست، محل امتحان ایمان انسانها است. عرصه سیاست تنها آزمایشگاه مهارتها و تجربهها و تدبیرها نیست. عرصه سیاست تنها میدان محک میزان قدرت مدیریت افراد و قدرت تشخیص راهبردی آنها نیست. ایمان در وجود افراد از پیچیدگیهای خاصی برخوردار است و فلسفه امتحانهای الهی دقیقا همین است که بتواند مقدار ایمان مؤمنین را ارزیابی کند. اینجاست که کار سخت میشود، چون واقعا معلوم نیست که میزان ایمان افراد چقدر است. به تعبیر قرآن آیا ایمانش مستقر است یا مستودع؟ آیا بعد از مومن شدن، به علت برخی خصلتهای نهان، ممکن است دست از ایمانش بردارد یا نه؟ اینها مسائلی است که صریحا در قرآن کریم ذکر شده است. معلوم میشود که ایمان یک پذیرش ساده ذهنی و یا یک پذیرش سطحی قلبی نیست. هم قلب انسان بخش ناشناخته و ژرف وجود انسان است و هم ایمان تعریف بسیار پیچیدهای دارد؛ لذا فقط در امتحانات میشود میزان ایمان افراد را مشخص کرد. بهترین امتحانها هم امتحانهایی هستند که در عرصه سیاست و در پیچیدهترین مسائل اجتماعی از افراد گرفته میشود. امتحانهایی که در عرصه سیاسی، اجتماعی از افراد گرفته میشود، میزان باورهای دینی و دقایق معرفتی و معنوی فرد را نشان میدهد. این را باید توجه داشت که افراد بهیکباره و درلحظه به انحراف کشیده نمیشوند؛ بلکه یا زمینه انحراف از قبل در آنها وجود داشته و یا انحراف در وجود این افراد کاملا ریشه دوانده بوده اما فقط بروز پیدا نمیکرده است. حتی ممکن است که نشانههای انحراف را بروز میداده، ولی عرصه تجلی کاملی در شرایط حساس نداشته است.
اگر کسی در خودش دقت کند یا اگر ما در کسانی که این روزها دچار لغزشها و انحرافاتی در عرصه سیاست میشوند دقت کنیم، میتوانیم زمینهها و یا بنمایههای انحراف را در آنها تشخیص بدهیم. البته برخلاف این نگاه شما، برخی هم هستند که درباره همین افرادی که بهطور مشخص در امتحانات اخیر دربرابر طوفان این حوادث و ابتلائات مردود شدند، از قبل پیشبینی این شکست را در این افراد میکردند و اعتقاد به انحراف اینها را از قبل داشتند. منتهی دلایل روشن و قابل اثباتی وجود نداشته است که بتوان با آن دلیل مستند با مردم این خطر را مطرح کرد. از طرف دیگر تظاهر به پذیرش حقایق انقلاب و منش منافقانه همیشه موجب میشود که قضاوتها در مورد افراد دچار اختلال شود؛ ولی همین الان هم با مراجعه به سوابق افراد میشود که رگههای انحراف را در افکار و رفتار و حتی گرایشهای یک سال گذشته این افراد مشاهده کرد.
* آقای پناهیان! اجازه بدهید کمی صریحتر و مصداقیتر صحبت کنیم. آقای محمد نوریزاد را برای شما مثال میزنم. این فرد همان کسی است که سه سال پیش در وبلاگ خود از موضع دفاع از دولت مورد تایید رهبری حتی به مراجع تقلید هم انتقاد میکند. جوهر استدلالش هم این بود که تا وقتی رهبری انقلاب هستند، شما چرا اینگونه دولت را نقد میکنید. این همان فردی است که سالها در روزنامه کیهان مطلب مینویسد در مورد شرایط آخرالزمان و اینکه تحت رهبری مقام معظم رهبری ما چه شرایطی را برای رسیدن به عصر ظهور خواهیم داشت؟ اما حقیقت این است که ما در فضای بچههای مذهبی و حزباللهی وقتی نامههای اخیر وی را به رهبر انقلاب میخوانیم، یک بهت سنگین در همه بچههای مذهبی بهوجود میآید که واقعا این حرفها و نامهها و یا این انتقادهای تند علیه خط اصیل انقلاب و ولایتفقیه را همان محمد نوریزاد است که مینویسد؟ این را چگونه میشود متوجه شد؟
مدل همه این تغییرات و انحرافات قابل تبیین است. گاهی اوقات انسانها بعضی از ابعاد دین را میپسندند و حتی ممکن است به خاطر همان ابعاد جانفشانی هم بکنند؛ منتهی سایر ابعاد دین را نمیپسندند. فقط وقتی نوبت امتحان برای آن بخش از ابعاد دین فرا میرسد که اینها از قبل، تصمیمی برای پذیرش آن بخش از دین نگرفته باشند یا حتی ممکن است به صورت پنهان آنها را نپذیرفته باشند. درست به همین دلیل است که علیه جریان ناب دینی قیام میکنند. در صورت دیگر برخی تنها فکر میکنند که همه ابعاد دین را پذیرفتند، درحالیکه در مقام عمل وقتی با سختیها و تلخیهایش مواجه میشوند، آنجا در اثر بیطاقتی و بیظرفیتی شروع به مخالفت میکنند. البته همیشه مخالفتها همراه با توجیهگری هاست و کسی که در جرگه مومنان و پذیرفتگان معارف دینی به حساب بیاید توجیهگریهای خودش را همیشه با بیان دینی و مطابق با بخش دیگری از معارف دینی انجام میدهد. البته من نمیخواهم به پیشینه افراد به طور مشخص اشاره بکنم اما در پیشینه افرادی که دچار انحطاط در مواضع سیاسی و انقلابی میشوند، همیشه میشود رگههایی را پیدا کرد که این رگهها نشان میدهد، این انسان روزی به خاطر اینکه همه بخشهای دین را نپذیرفته و یا ظرفیت لازم برای تحمل دینداری در همه زمینه ها ندارد، از دین روی گردان خواهد شد. منتهی نجابت جامعه دینی اقتضا میکند که اگر کسانی از نزدیک شاهد رگههای انحراف در وجود برخی از افراد باشند، آن را افشا نکنند و به این ترتیب بدیهای افراد و حتی بیظرفیتیهایشان پنهان میماند. لازم نیست همه از اساس و از ابتدا بد باشند. بعداَ به مرور زمان در برخی از بحرانها و امتحانها، این بدیهای پنهان یا بیظرفیتیهای خودشان را نشان میدهند. نکته قابل توجه این است که در دورانی که اینها با مسیر کلی جریان دین خودشان را موافق میبینند، ممکن است از اینها دفاع جانانه و سرسختانهای نسبت به جریان دین در جامعه ببینید و این دفاع همیشه یکی از نتایجی که دارد این است که فرد را در شمار مدافعان دین و خدمتگذاران به جامعه دینی به حساب میآورد؛ حتی در حد جانفشانی کردن و بعد وقتی که فرد از این دایره و این مسیر خارج میشود، ضربههای مهلکی به پیکر جامعه میزند که همینها هم دوباره یک ظرفیتی برای امتحان ایمان بقیه مردم ایجاد میکند و بعد بقیهای که آنها هم زمینههایی از انحرافات در وجودشان هست در این فرصتها و در مواجه با انحراف نخبگان خودشان را نشان میدهند و یا بیظرفیتیهای پنهان خودشان را با تمایلاتی که به سمت جریان انحراف یافته بروز میدهند. واقعیتش این است که خداوند متعال هم افراد را در عرصههای سیاسی امتحان میکند، هم با این افراد دیگران را امتحان میکند. اینجاست که امیرالمومنین میفرماید: "شما ابتدا حق را ببینید، وبا حق افراد را بشناسید. " اینکه حق را ببینید بعد اهل حق را بشناسید بیشتر ناظر به منحرفین از حق است. یعنی به خاطر انحراف برخی از حق، شما خود از حق انحراف پیدا نکنید و الا این سخن درباره شناسایی حق با ملاکی که اهل حق میتوانند داشته باشند زیاد جاری و ساری نیست. البته اینکه چرا پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: "علی معالحق و الحق مععلی " یا حتی این سخن را در مورد عمار یاسر بیان میفرمایند. باید گفت به این دلیل است که مردم آدرس را گم نکنند. گاهی به شناختن خود حق تکیه میکنند و با حقی که میشناسند اهل حق را تشخیص میدهند؛ گاهی از اوقات هم در برخی از بحرانها انسان اهل حق را بشناسد و بوسیله آنها حق را تشخیص دهد. اگرچه روال اصلی این است که انسان حقیقت را بشناسد و بوسیله شناخت حقیقت اهلش را تشخیص میدهد؛ اما گاهی ایرادی ندارد که ما اهل حق را بشناسیم و کلام و دیدگاه آنها را ملاک قرار دهیم و از آنجا تشخیص دهیم. منتهی در جایی که یک گروهی از حق جدا میشوند، آنجا ما نباید با تکیه بر حقانیت افرادی که از حق جدا شدهاند، نگاه خودمان را نسبت به حق و حقیقت کنار بگذاریم. اینجاست که امیرالمومنین میفرماید که حق را بشناس و بعد بر اساس آن در مورد افراد قضاوت کن؛ نه اینکه یک عده افراد را دربست بپذیریم و وقتی اینها از مسیر حق جدا شدند، با آنها از مسیر حق جدا شویم. این راز آن کلام پیامبر اکرم است که میفرمایند: "علی مع الحق و الحق مع علی. " یعنی شما اگر گاهی حقیقت را گم کردید، میتوانید از درکی که نسبت به اهل حق و حقانیت برخی افراد دارید، آنها را برای تشخیص حق ملاک قرار دهید. کاری که ما در طول انقلاب درباره امام انجام دادیم و درباره رهبری بزرگوار انقلاب نیز ادامه میدهیم. شناختن اهل حق، کسانی که خیلی با حق عجین هستند کار دشواری نیست. همچنانی که شناختن کسانی که در اثر بیظرفیتی یا مشکلاتی که ذکر شد، از زمینههای باطل قبلی بیشتر ظرفیت انحراف دارند، کار سختی نیست. اگر کسی گفت که من را افراد گمراه کردند، افرادی که به شدت روزی در مسیر حق بودند، خداوند در روز قیامت از آنها قبول نخواهد کرد. خداوند میفرماید اگر دقت میکردی، میتوانستی علایمی را تشخیص بدهی که عدم حقانیتشان برای تو اثبات شود، اما میل نداشتی که آن ابعاد را نگاه کنی و به خاطر مشکلاتی که در درون خودت بود، سعی کردی که برای خودت عذر و بهانه بتراشی و روز قیامت خدا کسانی را که بر اساس انحراف اشخاص منحرف شدند؛ هرچند آن افراد در مسیر حق بودند از عقوبت معاف نخواهند کرد.
* شما در صحبتهایتان گفتید که رگههای انحراف را میشود در این افراد از قبل مشاهده کرد. در عین حال میگویید شناسایی این افراد هم کار مشکلی نیست. بصورت مصداقی میتوانید بگویید که در این فتنه، لغزش و انحراف گریبان کدام گروه از نخبگان را گرفت؟ و یا میتوانید مصداقهایی بیاورید که چه ویژگیهای شخصیتی و یا اخلاقی در افراد موجب زاویه گرفتن آنها از خط اصیل انقلاب میشود؟
اگر بخواهیم به یکی از مهمترین زمینههای انحراف فکری و روحی افرادی که در این فتنه دچار مشکلات اساسی شدند، اشاره کنیم میتوانیم انگشت اشاره خود را سمت سابقه برخوردشان با بیت المال نشانه برویم. همچنین سابقه زندگی غیرزاهدانه آنها در طول انقلاب. حتی اجازه میدادند که کسانی که رفتار پلیدی نسبت به بیتالمال دارند در کنارشان رشد کنند. این یک علامت دقیق است. متاسفانه این آقایان این مسائل را زیاد جدی نمیگرفتند. زمینه دیگری که شما میتوانید در مورد بعضی از اشخاص مشاهده کنید، رفتارشان با حضرت امام است. این افراد معمولا در پرونده خودشان یا سعی بر تحمیلگری نسبت به امام داشتند؛ یا در لابلای متون خاطرات خود این مخالفت را بیان میکنند؛ یا صریحا بعضی از دیدگاههای حضرت امام را نمیپذیرفتند و اعمال نمیکردند؛ یا به تعبیر خودشان در نظرات امام تردید ایجاد میکردند و یا گاهی از اوقات به مخالفت صریح با امام میپرداختند؛ هرچند پنهانی و پشت پرده از امام توبیخ صریح دریافت میکردند. و یا استعفاهایی میدادند که واقعا موجب ناراحتی حضرت امام(ره) میشد و حتی موجب این میشد که در عرصه سیاست، تذکر شدید اخلاقی دریافت کنند. جدایی اینها از مسیر ناب حضرت امام(ره) در سابقه انقلاب کاملا مشهود است و اگر کسی دقت کند میتواند آنها را ببیند؛ منتهی مشکل اینجاست که نجابت جامعه اسلامی و نجابتی که در حاکمیت دینی وجود دارد، نه تنها سعی میکند عیب پوشانی کند و برای اصلاح افراد فرصت دهد؛ بلکه چه بسا گاهی از اوقات با تشویقها و با تأییدها، موجب خوب جلوه کردن خیالی بعضی از افراد شود. جامعه اسلامی باید همیشه آمادگی افشاگری درباره افرادی را داشته باشد که در ظاهر بسیار مورد تائید بودند و عموم مردم توجه به انحرافهای پیدا و پنهان ظریف آنها نداشتند. این آمادگی باید برای همیشه باشد. قبلا ما این اتفاقها را در مورد کسانی که در حد قائممقامی حضرت امام بودند، شاهد بودیم. دیگر برای کمتر از چنین مرتبهای نباید دچار خلل و تزلزل شویم. کسانی در این خط رنگ باختند که در آن حد و اندازه ها نبودند و چه بسا بزرگتر از چنین دانهدرشتهایی در آینده انحرافهای خودشان را نشان دهند و از مسیر اصلی انقلاب جدا شوند. شما نباید اصلا این امور را امور بعیدی بدانید.
مثلا در مورد برخی از افرادی که در این فتنه از حزباللهی بودن به مقابله با مسیر رهبری تغییر وضعیت دادند، یکی از دوستان این فرد به من میگفت که ما روزی به همراه ایشان در اعمال حج بودیم، در صحبتهایمان یک بار به من گفت: "من دیگر به حج نمیآیم. برای من این مناسکی که اذکارش را نمیفهمم و برایم بی معناست رعایت مقرراتش کار بیهودهای است. خب، این آدم این حرف را میزند؛ اما در کسوت یک حزباللهی فوق العاده تند و تیز هم در برخی از مواضع سیاسی وارد میشود. طبیعی است که در اثر کوچکترین ناملایمتی، عدم بردباری خودش را نشان میدهد و چون نمی تواند تحلیل کند، دچار تغییر مواضع 180 درجه ای میشود.
* در صحبتهایتان گفتید که این افراد از زمان حضرت امام بودند. دو تا دیدگاه به این مسئله وجود دارد. اگر بخواهیم از زاویه تحلیل خرد به این مسئله بنگریم. باید به خود اشخاص بپردازیم، که همان جریان تحمیلگر مطرح میشود. و اگر از دید کلان و در تراز رهبری جامعه اسلامی به آن بنگریم، همه این افراد و جریانها را باید جزو ریزشهای انقلاب حساب کنیم. به یک معنا همه افرادی که با خط اصیل انقلاب و جریان هدایت رهبری زاویه دارند، میشود بسیاری از نخبگان سیاسی را جزو جریان تحمیلگری به حساب آورد. من اگر بخواهم اسم ببرم، میشود از ابتدای انقلاب مهندس بازرگان و بنی صدر و بعدها آقای منتظری و بعدتر از آن هم برخی از جریانهای مشهور به جام زهر را نام ببریم. این جریان در همه سالها و ادوار انقلاب قابل مشاهده است. به یک معنا بخش اعظمی از نخبگان سیاسی کشور را باید در این جریان تلقی کرد.
اگرچه ممکن است همه کسانی که مخالف راه امام و رهبری هستند، تمایل به تحمیلگری داشته باشند، ولی قدرت و زمینهاش را ندارند که مطلبی یا تمایلی را به رهبری تحمیل کنند. بعضیها هم دنبال تحمیل نیستند؛ به دنبال مخالفت صریح و یا ایجاد جریانی مقابل جریان اصلی نظام هستند که برخی از آن مواردی که مثال آوردید مانند نیروهای ملی-مذهبی از این جملهاند. رویه اکثریت آنها مخالفت بود، نه تحمیل. معمولا تحمیلگری از سوی کسانی اتفاق میافتد که مبانی انقلاب و امام را پذیرفتند، مسیر را پذیرفتند و حتی برای تحقق اهداف و آرمانهای امام و انقلاب و رهبری یاری و مساعدت میکنند. بعد در ضمن همراهی با رهبر جامعه سعی میکنند در مسیر او انحراف ایجاد کنند و بتوانند از قدرت خودشان برای تاثیرگذاری در برخی از جهتگیریها استفاده کنند. تحمیلگران کسانی هستند که همراهند و میخواهند تاثیر نامطلوب بگذارند. اینها کسانی هستند که گاهی اوقات به زعم خودشان میخواهند ضمن همراهی به بهانه "النصیحه لائمه المسلمین " در خط رهبری جامعه تعدیل ایجاد بکنند، یا وقتی به خیال خود فکر میکنند که سرعت رهبر جامعه بیش از حد بالا است نقش ترمز را بازی میکنند. یا در بعضی از جاها وقتی میبینند که قطار انقلاب میخواهد مستقیم دل یک صخره ای را بشکافد و عبور کند، از ترس هزینههای آن یا به جهت برخی از تمایلات و منافعی که با جریانهای مانع انقلاب دارند، سعی میکنند که مسیر این قطار را کج بکنند، تا ازکنار صخره عبور کند و کماکان به همراهی خودشان هم ادامه میدهند. تحمیلگران چنین افرادی هستند. ما جریان تحلمیلگری رادر یاران امیرالمومنین علی(ع) هم میبینیم. در اصحاب پیامبر اکرم هم میبینیم. در آن زمان هم کسانی آن تمایل را داشتهاند که ضمن همراهی بتوانند تاثیراتی بگذارند و تاثیر میگذاشتند و حرکت شتابان رسول اکرم(ص) و امیرالمومنین را کند میکردند. بالاخره نمی گذاشتند که به صورت ایدهآل منویات رهبری جامعه دینی جامه عمل بپوشد و نکته اساسی این است که این جور افراد به تحلیل خودشان از شرایط و تشخیص خودشان برای اقداماتی که باید صورت بگیرد، بیشتر اطمینان دارند تا به تحلیلها و تشخیصهای رهبری. این جور افراد ظرفیتهای اندک خودشان را ملاک حق و باطل میگیرند، تمایلات ناصواب خودشان را به خوبی نمیشناسند و به اشتباه فکر میکنند که عین اسلام و انقلابند و به زعم باطل خودشان در نهایت دلسوزی این تحمیلگریها را انجام میدهند. ممکن است حتی این افراد به ظاهر هیچ منفعتی نداشته بودند که به خاطر آن منفعت بخواهند مسیر انقلاب را کند کنند یا کمی در مسیر آن انحراف ایجاد کنند؛ بلکه کاملا دلسوزانه و مشفقانه تحمیلگری میکنند؛ ولی واقعیتش این است که جسارتی که نسبت به پذیرش دیدگاه خود دارند و مطلق نگری که به خودشان دارند موجب میشود که درک صحیحی از شرایط نداشته باشند و به پیشنهادهای غلطی برسند و با نوعی خودکامگی فرصت اندیشیدن و تشخیص درست را از خودشان سلب کنند و از آن طرف به دلیل اینکه صاحب سرمایه در انقلاب و اسلام هستند و برای انقلاب و اعتلای اسلام زحمت کشیدهاند، درجه حقانیت خودشان را بالا میدانند و دچار نوعی نخوت در پذیرش افکار خودشان و عُجب در سابقه انقلابیشان میشوند. اینها به هم آمیخته میشود و باطن آنها را برایشان حق جلوه میدهد و حق رهبری جامعه دینی را در نزد آنها باطل جلوه میدهد. این جور افراد هم دچار مشکل "شخصیتی " هستند و هم دچار مشکل "تشخیصی ". در سابقه چنین افرادی معمولا عدم درایت در موضعگیریها و تشخیصهای غلط به صورت فاحش دیده میشود. به عنوان یک نمونه دقیق تاریخی، کسانی در سال شصت با اصرار بیجای خودشان میخواستند عزل زودهنگام بنیصدر را به حضرت امام تحمیل کنند. اما بعدها برای همگان روشن شد که امام بزرگوار ما، با عزل دیرهنگام و یا در واقع بهموقع بنیصدر، چه کمکی به افزایش بصیرت نیروهای انقلاب و آشنایی آنها با زوایای فتنه بنیصدر، کردند. به این وسیله توانست خباثت جریان فکری بنی صدر را برای همه مردم و نخبگان جامعه ما باز کند والا اختلاف بر سر مواضع بنی صدر که در میان مردم هم رسوخ کرده بود تا سالیان طولانی در اوج بحرانهای دوران دفاع مقدس در جامعه ما باقی میماند و این خیلی بدتر از این بود که بنیصدر مدتی بماند؛ هرچند در این مدت ضربههای جدی هم به کشور و انقلاب زد. کسانی که تقاضای مجدانه داشتند، حتی این تقاضای مجدانه آنها برای عزل زودرس بنیصدر موجب اسائه ادب به حضرت امام در نامههایشان میشد، نشان دادند که از تشخیص بالایی برخوردار نیستند و تنها بر اساس تحلیل اشتباه خود در صدد تحمیل نظر باطل خود به امام بودند. یا کسانی که شیوههای سوسیالیستی را برای اداره مملکت پیشنهاد میدادند که نتیجه آن روشها به شدت جامعه را دچار مشکلات اقتصادی سنگین میکرد و پس از دوران دفاع مقدس همه این مشکلات اقتصادی را لمس کردند. همین اشتباهات در تحلیل نشان میدهد که این افراد از درایت بالایی برخوردار نیستند که انتظار داشته باشند در آینده هم از چنین قدرتی در عرصه سیاست استفاده بکنند. قابل پیشبینی است که این جور افراد باز هم دچار خبط و خطا خواهند شد. یا کسانی که فکر میکردند صدام در جریان نبردی که با آمریکا داشت، در حالی که همه هوشمندان عالم میدانستند که این نبرد یک آتشبازی خانگی است و صدام نیروی آنهاست، تحلیل میکردند که صدام ابتدا دارد به آمریکاییها فرصت میدهد و بعد به سختی در مقابل آمریکاییها خواهد ایستاد و جنگ سختی درخواهد گرفت؛ با همین تحلیل که اشتباه بودن آن به سرعت مشخص شد، نشان دادند که از درایت بالایی برخوردار نیستند. سوال جدی ما این است که این افراد چرا اینقدر به افکار و تشخیص خودشان اتکا دارند و رهبری جامعه دینی را با نصیحتهای ریز و درشت خود احاطه میکنند و دوست دارند برخی از دیدگاههای سست خودشان را تحمیل کنند؟ چرا فکر میکنند که خیلی دلسوزتر از امام و رهبری هستند و تشخیصشان تشخیص بهتری هست؟ به خاطر سابقه انقلابی که دارند؟ آیا به خاطر خدماتی که در طول نهضت امام و انقلاب اسلامی کردهاند دیگر از اشتباه بری شدهاند؟