فردا مردم تو خیابون ثابت می کنند که ................. ( میر حسین )
فردا شب یواشکی
آقا اونائی که شعار نه غزه نه لبنان دادند از ما نبودند ( باشه ممنون که از شما نبودند)
اونائی که عکس امامو آتیش زدند از ما نبودند ( خیلی ممنون که فرمودید )
اونائی که قرآنو آتیش زدند از ما نبودند
اونائی که حرمت عاشورا رو شککستند از ما نبودند
خوب شمائی که نمی تونی طرفداراتو از ارازل و اوباش جدا کنی غلط می کنی مردمو دعوت می کنی بیان خیابون شما که مشخص نیست کیا ازت طرفداری می کنند و خودت داری از کیا طرفداری می کنی ... می خوری که بیانیه می دی کاسه داغ تر از آش می شی برای منتظری پسر منتظری هفت نمی گیره شما ..........
نمایش همزمان در یک خط کوتاه
چیزی که امروز برای هر طفل ممیزی آشکار شده صورت بی نقاب همکاران اسرائیلی و آمریکائی فتنه گران پرروست اما چیزی که بیشتر انسان را آزار می دهد این است که آنها اربابان حقیرتری هم دارند و در واقع اینکه یک عده عوامل دست چندم به شمار می روند دیرزمانی است که سعودی ها به دلیل عرب زبان بودنشان توانسته اند در کشورهای شیعه عرب زبان مخصوصا لبنان و عراق جای پا باز کنند و خون شیعیان امیرالمومنین و حرمت آن بزرگواران را مورد حجمه قرار دهند اما امروز و امسال آنان موفق شدند در بزرگترین پایتخت شیعیان جولان دهند نقش خارق العاده سفارت عربستان در سازماندهی سردسته های آشوبگران همان چیز عجیبی است که در حال روشن شدن است
درباره رموز دلم حرف میزنی
حرف از حقایقی کهن و ژرف میزنی
بر فصل سبز و ساده و گرم کتاب عمر
توجیه میکنی که چسان برف میزنی
تو مهربان ترین معلم عمر منی فقط
صرفا در این کلاس دم از صرف میزنی
ظرف زمان حادثه ها کوچه دل است
در این مکان به سنگ غم این ظرف میزنی
با کاف و شین شقایق احساس آشناست
وقتی که دم در این چمن از طرف میزنی
حرفی که برای گفتن ازبر کردیم
پر با زدنش تمام دفتر کردیم
باید به ترازوی خدا دقت کرد
آزادی فکر بوده یا برگردیم
گاهی به خیال عالم دهر شدیم
گه با نفس فرشتگان سر کردیم
اصلاح طلب کمی قدیمی شده بود
در 7 و چهار گاو نوبر کردیم
آن آیه عجیب حرف ما را میزد
مصلح نشدیم و کار کافر کردیم
ما منتظریم که حکومت بکنیم
با ناله خود گوش فلک کر کردیم
معلوم نشد زنان که دریادارند
ما مرد شدیم یا که شوهر کردیم
پرونده کاف و شین شده مختومه
محکوم شدیم گر فقط شر کردیم
این غزل را در پست نظرات وبلاگ من ایرانیم افتخارم شهادت سرودم
و اینم آخرین سروده کاف شین
نوشته بودی عاشقی
و عاشقی و مبتلا
و عکس ابرویت رسید
به دست من به دست ما
نوشته بودی از دلت
که گلستان آرزوست
نوشته بودی از لبت
که سرخ لاله ای نکوست
نوشته بودی از بهار
و برف سرد روزگار
اگر تو چشم داشتی
چه لاله ها سیاه شد
اگر تو عاشقی بمیر
جفا بسی به ماه شد
ز کودک درون خود دگر نگو تباه شد
نگو ! بگو چه گفته ای ز مرگ تلخ غنچه ها؟!
تو مهربان نمیشوی
مگر بسوزی از نگاه
به عقل طعنه میزدی
دم از جنون چرا زدی
که فکر میکنی به خود
و کفش های راه راه
هنوز اگر نمرده ای
و باز دل سپرده ای
بسی ز عشق گفته ای
قسم به ماه خورد ای
بیا و غزه را ببین
فقط به خاطر خدا
فقط خدا فقط خدا