برف می بارد و وقتی ماشینها نمی توانند حرکت کنند نمک می بارانیم راه باز می شود آب شور .... ابرها را باردار می کنیم اما مواد شیمیائی خطرناک از همان بالا با آب مخلوط می شوند سرمان درد می کند قرص شیمیائی میخوریم سرمان خوب میشود معده و کلیه شروع می کند به درد کردن، برای مطالعه سراغ تبلت و گوشی و کامپیوتر می رویم اطلاعات بیشتر می شود چشم ها ضعیفتر و ضعیفتر می شوند چراغ کم مصرف روشن می کنیم هزینه کم می شود سرطان می گیریم هزینه بیشتر می شود موتور سوار می شویم زودتر می رسیم در ترافیک نمی مانیم ترافیک ایجاد می کنیم سینوزیت می شویم با کوچکترین تصادفی از همه چیز ساقط می شویم طرح زوج و فرد اجرا می کنیم مردم دو تا دوتا ماشین می خرند یکی با پلاک زوج و یکی با پلاک فرد و ترجیحا ارزان قیمت تر و دودزاتر هوا آلوده می شود ماشینهای ارزان قیمت را جمع می کنیم و کمر خیلی ها برای ماشین گران قیمت زیر اقساط سنگین می شنکند استاندارد بنزین را بالاتر می بریم پسماندهای پتروشیمی مان خطرناکتر می شوند در خیابان و بیابان از همدیگر بی خبر نمی مانیم امواج تلفن همراه بدنمان را ضعیفتر و بیمارتر می کنند پشت میز می نشینیم کمتر خسته می شویم بیماری
های قلبی می گیریم ورزش می کنیم هوا آلوده است و ورزش باعث بیماری ریه می شود دستگاه تصفیه هوا را در یک سالن سرپوشیده نصب می کنیم هزینه زیاد می شود خیلی ها نمی توانند بیایند ... ضرفهای مشترک بعضی ها را بیمار می کند ظروف یکبار مصرف می سازیم مد می شود یک
لیوان آبی می خوریم و در هر ثانیه صد هزار لیوان یکبار مصرف در کشورمان آشغال می کنیم لیوان ها بازیافت نمی شوند و ما می مانیم و یک دنیا پلاستیک، پلاسیک ها بعد از سالها ریز می شوند شسته می شوند و به آب می روند ماهی ها می میرند اکوسیستم به هم می ریزد ... وقتی آب کشاورزی کم است شاخه های فرعی را مسدود می کنیم و در برابر شاخه اصلی رودخانه سد می سازیم شاخه های ریز رودخانه به بیابان نمی رود بیابان خشکتر می شود پودر می شود پودری که دانه های آن هر روز ریزتر می شود باد می آید و باز نفسها به شماره می افتند وقتی آب برای کشاورزی کم است سد می سازیم مشکل کشاورزی حل می شود و دریاچه ای مثل ارومیه خشک سونامی نمک مردم و جانداران پنج استان را تهدید می کند و اینجاست که آب هوا زمین و زمان همه چیز می شود ضد حال و این است تمدنی که به خاطر نداشتنش سالها تحقیر شدیم و امروز که به قسمتی از آن دست یافتیم پوچی آن را با تمام وجود احساس می کنیم...
امرز وقتی داشتم اخبار یکی از خبرگزاری ها رو مرور میکردم به متن سخنرانی ارزشمند و زیبای حضرت استاد پناهیان برخوردم که به نظرم رسید حتی اگه اونو عینا کپی کنم و در وبگاهم قرار بدم کار ارزشمندی هست پیشنهاد میکنم مطالعه این سخنرانی رو با هیچ کار غیر ضروری عوض نکنید:
به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری فارس، حجتالاسلام علیرضا پناهیان در ده? اول محرم در هیئت دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع «تعیینکنندهترین عامل در مقدّرات بشر» به سخنرانی پرداخت که بخشی از آن را در ادامه میخوانید:
غفلت از «واقعیتها» بیشتر از غفلت از «ارزشها» به ما ضربه میزند/ توجه به واقعیتهای عالَم، هوای نفس انسان را نابود میکند
• خیلیها برای خوب شدن، دنبال این هستند که یکسری «بایدها» یا «دستورالعملهایی» پیدا کنند و آنها را انجام دهند تا به آنچه میخواهند برسند. در حالی که بیشتر از بایدها، خبر داشتن از هستها و تسلیم واقعیتها شدن، انسان را رشد میدهد. البته معنایش این نیست که ما نمیتوانیم روی واقعیتها تأثیر بگذاریم و آنها را تغییر دهیم، ولی لااقل یکبار لازم است این واقعیتها را به درستی ببینیم؛ چون توجه به واقعیتهای عالَم، هوای نفس انسان را نابود میکند، و انسان را به سعادت نزدیک میکند.
• آنمقدار که انسان با توجه به «هستها» میتواند به خدا تقرب پیدا کند، با عمل به «بایدها» تقرب پیدا نخواهد کرد. آنمقدار که معرفت پیدا کردن به واقعیتهای حیات، انسان را رشد میدهد و به خدا نزدیک میکند، به دست آوردن فضائل و خوبیها انسان را رشد نخواهد داد.
• چهبسا بیتوجهی به واقعیتهای موجود در عالم موجب شود که اگر کسی بایدها و دستورات را هم انجام دهد، این کار برایش بیثمر و حتی مضرّ باشد. غفلت از واقعیتهایی که ما را احاطه کردهاند به ما خیلی بیشتر ضربه میزند، تا غفلت از دستوراتی که به ما میرسند. به تعبیر دیگر، غفلت از واقعیتها خیلی بیشتر از غفلت از ارزشها به ما آسیب میزند.
«اختیاری نبودن بخشهایی از زندگی ما» یک واقعیت مهم است / «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»یک واقعیت است، نه یک باید!
• شما وقتی به سراغ دستورات دینی میآیید، لااقل در کنارش یک نگاهی به واقعیتها داشته باشید، یعنی ببینید اصلاً در کجا هستید؟ چه واقعیتهایی شما را احاطه کرده؟ اسیر چه اموری هستید و چه اختیاراتی ندارید؟ یعنی اول اختیاراتی که ندارید را بشمارید، بعداً دربار? چگونگی مصرف کردن اختیاراتی که دارید فکر کنید و تصمیم بگیرید.
• ما در دینداری و برنامهریزی برای زندگی خود، بیشتر دنبال این هستیم که ببینیم چگونه «باید» رفتار کنیم، و توجه به این «بایدها» به بخشِ اختیاری زندگی ما مربوط میشود، اما قبل از اینکه برای این بایدها نقشه بکشیم، باید لحظههای بیاختیاری خودمان را ببینیم و به این توجه کنیم که ما در بسیاری از امور، اصلاً اختیار نداریم. البته معلوم است که ما بیاختیار نیسیتم «اینکه گویی این کنم یا آن کنم/خود دلیل اختیار است ای صنم» ولی باید توجه کنیم که ما مختارِ مختارِ مختار نیستیم.
• لااقل یکبار هم فهرست آن بخشهایی از زندگیمان که در اختیار ما نیست ولی در زندگی ما دخالت دارد را نگاه کنیم و به «هستهایی» که ما را احاطه کردهاند توجه کنیم. اگر به این هستها نگاه کنیم، خود به خود یکمقدار کوچک و متواضع خواهیم شد و از احساس تکبّر و تفرعن فاصله خواهیم گرفت. اثر وضعیِ این نگاه، این است که ضعف و فقر خودمان را میفهمیم و درک میکنیم که «انسان ضعیف آفریده شده است؛ خُلِقَ الْانسَنُ ضَعِیفًا»(نساء/28) و «شما فقیر و محتاج خدا هستید؛ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»(فاطر/15) اینها که دیگر جزء «بایدها» نیست، اینها جزء «هستها» یا واقعیتهای حیاتِ بشر است. اول هستها و واقعیتها را انکار نکنیم تا بعداً به سراغ بایدها و آرمانها برویم. یعنی اول آن چیزهایی که محقق شده را ببینیم تا بعداً به سراغ چیزهایی که باید محقق شود برویم.
فیلم ابلیسی فیلمی است که ما را از واقعیتها غافل کند و بگوید «میتوان هم? این واقعیتها را تغییر داد!»/ آموز? برخی عرفانهای کاذب
• گاهی یک فیلم ابلیسی، داستانی را تعریف میکند که نتیجهاش تقویت نخوت و تکبّر در انسان است - و امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «تکبر بدترینِ عیبهاست؛ الْکِبْرُ شَرُّ الْعُیُوب»(غررالحکم/ص38/ح611)- یک فیلم ابلیسی، لزوماً فیلمی نیست که صحن? بد نشان دهد، بلکه فیلمی است که ما را از واقعیتهایی که ما را احاطه کرده است غافل کند و به دروغ به ما بگوید که میتوانیم هم? این واقعیتها را تغییر دهیم. این حرف، عینِ کفر است و دروغ است چون ما نمیتوانیم هم? این واقعیتها را تغییر دهیم.
بوی محرم می آید
شاید تو هم نگرانی
شاید تو هم دنبال روضه های جدید می گردی!
نمی دانم چرا با وجود اینکه حوادث محرم سال 61 هجری چند روز بیشتر نبود اما باز چه رازی هست که بیش از هزار سال است که دلها نگران اند
و حس میکنند باز هم حرفهای نزده زیادی هست
روضه میخواهی پس گریه کن بر مظلومیت علی که هنوز بعد از هزار و چهارصد سال در تنها کشور شیعه جهان روزنامه های آمریکائی ولایتش را زیر سوال می برند
روضه میخواهی پس گریه کن بر مظلومیت اهل بیت که هنوز بعضی از محبانشان آنها را فقط یک داستان سمبولیک می دانند برای قمه زدن و خودنمائی
روضه میخواهی گریه کن که هنوز بعضی از محبان اهل بیت به اهل بیت اجازه نمی دهند که در سیاستشان دخالت کنند
روضه میخواهی گریه کن که حسین از آب هم تحریم شد و بعضی از محبان اهل بیت به خاطر اینکه خودرو و گوشی تحریم نشود به جای دشمنان امروز حسین بر فرزند حسین دشنام می دهند
شاید هم حال روضه شنیدن نداری
اما مجبوری انتخاب کنی
محرم ناگهان می آید و آدم را مجبور به انتخاب میکند
به گزارش الجزیره دختر بچه شیعه ای را که شاید او هم سه ساله بود در کنار قبر رقیه به زنجیر کشیدند و سر پدر و مادرش را بریدند
برای نگهدای تصویر در اندازه واقعی آن را ذخیره کنید
میخواهی گریه کنی گریه کن که اشکهای این دخترک یتیم عرش خدا را لرزاند
میخواهی گریه کنی گریه کن برای آن کودکانی که وهابی ها می کشند
روضه میخواهی پس گریه کن که بعضی از روضه خوانها هم احساس می کنند باید دوباره لباس رزم بپوشند تا از زینب دفاع کنند و دیگر داد زدنشان اثر ندارد میخواهی گریه کنی گریه کن که صدای گلوله هائی که حمید علیمی در سوریه شلیک می کند روضه است
میخواهی گریه کنی گریه کن که هزاران سنی غیروهابی در استانبول برای حسین گریه می کنند اما یادت باشد تا وقتی در ایران ما یک شیعه می گوید ما را با سوریه چه کار از ترکیه ای ها انتظار زیادی نداشته باشی
میخواهی گریه کنی گریه کن که زینب به کوفیانی که گریه می کردند گفت گریه کنید که گریه تان مدام باد....
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
اخیرا نامه ای در اینترنت منتشر شده که از زبان یک دختر 26 ساله به وزیر امور خارجه کشورمان است که سرتا پا مصیبت و فلاکت یک نوعروس دانشجویی است که از یک بیماری صعب العلاج که اتفاقا مثل بیماری آقای ظریف است رنج می برد، البته این نامه از انسجامی ضعیف برخوردار است و معلوم است که یک نویسنده تازه کار این نامه را نوشته است شخصیت اصلی داستان که این نوعروس است به اتفاق برادر و شوهرش در فلاکت عجیبی گرفتار شده اند که ناگفته پیداست که تقصیر همه این فلاکتها به گردن کسانی است که باعث شده اند تحریم زیاد بشود در این قضیه انرژی هسته ای بیشتر از همه مقصر است و ظریف نیز در پاسخ به این نامه در حالتی بسیار متواضعانه ضمن گوشزد کردن این نکته که در افزایش تحریمها و وضع فعلی بی تقصیر بوده است میگوید اندکی صبر سحر نزدیک است یعنی بزودی مشکل تحریم با سیاستهای دولت تدبیر و امید حل می شود...
البته بنده منکر وجود فقر در جامعه و تاثیر تحریم ها نیستم اما در مورد این داستان باید گفت دروغگو کم حافظه است و این آدم (نوعروس) با این شرایط که از بیماری عجیبی رنج می برد که مثل وزیر امورخارجه نه می تواند بخوابد نه میتواند بشیند نه میتواند بایستد چه شکلی هر روز با اتوبوس به تهران می آید آن هم برای درس خوندن ؟! و اصلا اگر بیمار نیست چرا به جای درس فکر یک کار تولیدی مثل قالی بافی و پرورش گیاهان در همان شهرستان خودشان نبوده و اگر بیمار است آن هم به آن شکل چرا هر روز برای درس خواندن به تهران می آید و اگر در خرج داروهای خودش مانده چرا تمام پول نداشته اش را بیشتر از حدود دویست هزار تومان در ماه نیست به جای رفتن به پزشک خرج دانشگاه می کند و حتی وزیت نمی شود و مشخصات بیماری خود را از اینترنت در میآورد در حالی که صدها بیماری با علائم مشابه در افراد وجود دارد و ....
البته نباید زیاد از دروغ بودن این قضیه خوشحال بود چون بالاخره این آقایان تازه کار هستند و در آینده بیکار نخواهن نشست و داستانهای باورپذیرتری را خواهند نگاشت داستانهائی که اگر فیلم می شد تاثیرگذارتر بود و احتمالا جایزه های بین المللی زیادی را برای سینمای کشور به ارمغان می آورد داستانهائی که شاید حتی از مرز فیلم هم فراتر برود و واقعا اتفاق بیفتد و باز هم همه تقصیرها به گردن رهبری باشد
سوال اصلی اینجاست که شماهائی که احساس می کردید با تبسم و امتیاز دادن به رقیب می شود از تحریم نجات یافت چرا با تشدید متقابل تحریمها بیدار نمی شوید البته پیداست که کسی که برای نفهمیدن پول می گیرد هرگز متوجه نخواهد شد و تلاش خواهد کرد دیگران را متهم کند ....
متن نامه دختر 26 ساله به ظریف و پاسخ او را در ادامه مطلب ببینید
واقعا محمدجواد ما (دائی قربونش بره) خیلی حالیشه یعنی از هر دندونش هزار جور حرف حساب شده و دیپلماتیک می باره می بینی تو رو خدا ما اولش فکر می کردیم احمدی نژاد که مملکتو اینجوری با بی ادبی و غیر دیپلماتیک تحویل ما داده الان همه مملکتهای دنیا علیه مون متحد میشن و به مملکت ما که با تحریم ویران شده حمله می کنن اما محمد جواد جون که با آقای کری صحبت کرد یواش یواش امیدوار شدم که فقط اسرائیل ممکنه حمله بکنه اما بعدش که حسن آقا هم با اوباما صحبت کرد و یه چند روز گذشت فهمیدم که حسن آقا و محمدجواد جون ما چقدر هنرمند هستند که یه جنگ خانمان برانداز رو که ده ها کشور یه جا بهمون حمله بکنن رو تبدیل کردند به یه تحریم ساده... دیشب هم که به افتخار بازگشت محمد جوان جان از نیویورک مهمونی گرفته بود خودش بهم می گفت که دایی جان ما تمام تلاشمون رو کردیم برای جلوگیری از گزینه نظامی و الان هنوز هم مساله اصلی مساله جنگ هست و حتی اگه بیشتر تحریم بشیم هم مهم نیست.... البته توی فامیل ما آدم روشنفکر خیلی زیاده مثلا همین کامی جون پسر باجناب داداشم کم از محمدجواد نداره برگشت گفت مهم نیست محمد جواد بذار حمله بکنن فوقش یه عده آدم خائن کشته میشن من حساب همه چی رو کردم بعضی از این موشکهای آمریکائی یه ملیون دلار قیمتشه یعنی ما اگه پوکه هر کدومو که پیدا بکنیم کلی کاسب می شیم البته این به نفع همه مردم هست چون اولا مملکت ویران که ویران شدن نداره دوما با این مملکتی که احمدی نژاد درست کرده تا ده ها سال مرگ بهتر از این زندگی هست سوما بقایای این موشکهای گرون قیمت در مناطق حساس نظامی و دولتی در کل کشور به صورت عادلانه توزیع میشن و بعد از خراب کردن دیوار اونجا پوکه هاشونو همه می تونن پیدا بکنن تازه اگه نظامیهای آمریکائی پاشون به مملکت باز بشه اینجوری توریسم خیلی بیشتر از برقراری پرواز مستقیم ایران و آمریکا گسترش پیدا می کنه و با دیدن قیافه زیبای اونها مردم ما یاد نژاد اصیل آریائی می افتند و حتی ممکنه از طریق عشقبازی اونها با دخترای ایرانی نسل آریائی اصیل به کشور برگرده محمدجواد به فکر عمیقی فرو رفت و بعد از چند دقیقه که سیستمشو به روز کرد گفت نه از نظر من گزینه نظامی گزینه خوبی نیست و این موضع شما دیپلماتیک نیست و این شکلی قدرت دیپلماتیک کشور زیر سوال می ره و در دراز مدت نتایج بدی برای دیپلماسی کشور خواهد داشت...
کامی جون هم که حرفای مودبانه و حساب شده محمدجواد رو شنید به فکر عمیقی فرو رفت و گفت آره حق با شما من واقعا متحول شدم ای کاش همین حرفها رو به آقای نخست وزیر اسرائیل هم می گفتید تا اونها هم از فکر حمله بیرون بیاند چون اسرائیل واقعا کشور قدرتمدی هست و اگه به ما حمله بکنه دپیپلماسی کشور به شدت آسیب خواهد دید
حرف کامی جون که به اینجا رسید محمد جواد جون حرفشو قطع کرد و گفت دست روی دلمون نذار که خونه بعضی از مردم ما خیلی نمک نشناس هستند مگه ندیدی واسه خاطر همین صحبت چند دقیقه ای که واسه نجات مملکت از جنگ کردیم همینکه پامون به تهران رسید عناصر افراطی با لنگه کفش به جان رئیس جمهور سوءقصد کردند البته مقامات قضایی اون آدم خائن رو دستگیر کردند اما آدمای این شکلی خیلی زیاد هستند و اگه با آقای نخست وزیر اسرائیل صحبت می کردیم تعداد این افراد و لنگه کفشها بیشتر می شد و احتمالا یکی از این لنگه کفشها به آقای پریزدنت اصابت می کرد و ایشون جان به جان آفرین تسلیم می کردند ...
حرفهای محمدجواد هم که به اینجا رسید دیدم اشک از چشمهای کامی جون جاری شد و گفت من واقعا متحول شدم و موندم که چرا مسئولین ما تا به حال به جای اینکه این شکلی دیپلماتیک برخورد کنن و کارهای فرهنگی بکنن تا ما هدایت بشیم از راه های غیر دیپلماتیک و آنکالچر استفاده کردند...
و این داستان ادامه دارد....