سربازی تمام شد برگشتم ولی با این تفاوت که از یک روستا رفته بودم و به یک شهر برگشته ام البته شهری که بودم تقریبا 1000 برابر تمیشهر یعنی حدود 8 و نیم ملیون نفر جمعیت دارد جمعیتی البته از سلیقه های گوناگون و افکار متنوع و بعضا کاملا متضاد تشکیل شده که نسبت و تناسب چندانی با هم ندارند و شهری که قدمت آنچنانی ندارد
تنها چیزی که می توانم از تهران بگویم این است که :
تهران معجونی بود از آرامش و اضطراب مخلوطی از عوامیت و نخبگی آش شله قلم کاری از بیکاری و تلاش از مرگ و زندگی از حیا و بی ادبی از خواب و بیداری دوستی و فریب تنهائی و با هم بودن ترکهای فارس دود و دم و گرما و ترافیک و باغ های جنگلی خوش آب و هوا و تهران اگر چه در بحران امنیت است اما فقط شهر ارازل و اوباش نیست و چیزی به اسم مردم دارد
و اما تمیشهر
روستای خاطراتم
شهری با قدمت یک اصالت
دهستان بزرگ شدن نسلی که جزءی از آن بودم
دهکده همبستگی یک قوم
دیار اعتماد و هم اندیشی
قصبه غیرت
دیار همت و تلاش
اما باز هم
سلام چشمه های خشکیده
سلام چاه های شور
سلام کشاوزانی که هنوز می کارند
سلام فقط ترکی صحبت کردن
سلام مسجد جامع خاتم الانبیا
سلام میدونگاهی
سلام رفقا