این مقاله ایه که قبلا توی وبلاگ شهر کوچیکمون نوشتم و قاعدتا کمی زیادی خوش بینانه است چون حتما وضع شهر کوچیک ما کلی با تهران فاصله داره ولی خوب اگه یکی همینو بخونه و درک کنه بسشه ضمنا توی دست اول بودنش شک نکنید چون کمتر کسی وبلاگ شهرمونو می بینه و حالا این شما و این مقاله مراسم مرگ
لطفا زود قضاوت نکید
یک جامعه افسرده و اخمو و به دور از شادی و نشاط قطعا به یک قبرستان شباهت خواهد داشت تا جامعه اما متقابلا شادی غیر اصولی و غیر واقعی و تقلبی همراه با نفی لوازم انسانیت انسان جامعه را به یک تیمارستان روباز بزرگ و بدون امکانات تیمارستانی بدل خواهد کرد !
البته این به شرطی است که « شادی » بودن آن را بپذیریم که من هیچ گاه چنین اشتباهی نخواهم کرد چون هیچ شباهتی به شادی ندارد البته برای کسانی که فشارهای فراوانی به آنها می آید شاید شادی باشد و این مثل آن است که کسی برای تسکین سردرد خود سرش را آرام به دیوار بکوبد و چون اعصاب حسی در هر زمان فقط یک پیام را مخابره می کنند با توجه به درد کمتر کمی درد بزرگتر را فراموش کند پس معتقدیم شادی درست یا همان شادی واقعی و خدائی به هر میزانی که باشد مطلوب است اما بعضی چیزها مثل گوش دادن به موسیقی های تند و بلند فقط ادای شادی را درآوردن است و هیچ سروری را به درون انسان منتقل نمی کند !
!!! !
با آن که سن و سال زیادی ندارم اما به یاد می آورم مراسم عروسی را که در اوایل دهه 70 در ولایتمان برگزار شد و با یک پذیرائی مختصر و تنبک زنی که به قول مشهور به آن « بی تعریفلمه » می گویند خاتمه یافت ، به همین سادگی و به همین خوشمزگی اما امروز با کمال تأسف و تألم باید بگویم مراسم عروسی در شهر کوچک ما هم برابر شده با هزاران دنگ و فنگ که سال به سال و هفته به هفته بر آن افزوده می شود و هزینه ای بر خانواده ها تحمیل می کند که شاید تا سالها قابل جبران نباشد و از همه مهمتر و از همه زشت تر سلب آسایش همسایگان و اهل محل و حتی همه اهالی تا ساعت 3 نصف شب است به بهانه این که عروسی در عمر آدم یکبار اتفاق می افتد ولی اولا حتی یکبار هم نباید بشود چون شروع یک زندگی نباید به جای بسم الله و توسل به اهل بیت با گناه و مردم آزاری و ضایع کردن حق الناس و حق الله و حق النفس باشد و واقعا چرا مائی که هر کار کوچکی را با نام خدا آغاز می کنیم زندگی مشترکمان را با گناه و نافرمانی و عصیان در برابر پروردگارمان آغاز کنیم و دعوت به عصیان در برابر خداوند و اهل بیت کنیم و ثانیا این گناه و مزاحمت نه تنها یکبار اتفاق نمی افتد بلکه صدها بار در طول عمر انسان برای نزدیکان و خویشاوندان و اقوام و آشنایان پیش می آید
واقعا خودتان قضاوت کنید وقتی باندهائی که بلندی صدای آنها به چند کیلومتر آنطرفتر می رسد بالای سر یک آدمیزاد نصب شود چه اتفاقی خواهد افتاد آیا این جنون آور نیست آیا می دانید که دانشمندان معتقدند قرار گرفتن در معرض صدای موسیقی بسیار بلند باعث ایجاد سوراخهای کوچک بر دیواره نایژکهای ریه و مشکلات تنفسی می شود !؟ « این هم برای کسانی که به هیچ چیز یعنی نه به حق الله و نه به حق الناس اعتقاد نداشته باشند » ، برادر من به بدنت چرا اینقدر ظلم می کنی ! به خانواده ات چرا ظلم می کنی ؟!
در آخر این شعر رو در بحر طویل تقدیم شما می کنم :
حیف و صد حیف و صد افسوس که با نام عروسی شده عالم همه لوسی و نه شادی و نه شوری نه شعف نیست شعوری که در این شادی زوری تو نگو در دل گوری که میازار تو موری که برد دانه شما را