سرودن شعر سیاسی زیاد لذت بخش نیست و طبیعی هم هست که استفاده از واژه های خشک و انعطاف ناپذیر در قالب غزل کمی نازیبا خواهد بود اما از دیگر سو مسأله دیگری هست و آن تکلیفی که بر گرده انسان هست و بی تفاوتی در برابر آن به همان میزان که غفلت از یک فرصت زیبا برای شهود انسان را از منبع زیبائی ها دور میکند دور خواهد کرد این تازه ترین شعر من هست شعری که هر چند برای خودم چندان دلپذیر نیست اما معتقدم ارزش یک بار خواندن را دارد
دوباره گریه تمساح های فتنه گران و پاره پشت خر از ادعای فتنه گران
نگاه من نگران بر قضاوت دگران، (چه می کنند سفیهان برای فتنه گران ؟!)
دوباره طلحه کنار زبیر می ماند و مانده جعفر کذاب پای فتنه گران
کمی شهید فراری برای گریه و زاری که میشوند فدائی به جای فتنه گران
دوباره حیله عمر ابن عاص نزدیک است که تازه میشود از ماجرای فتنه گران
فریب خط امامی به نیزه ، نیزه خامی همان فریب غریب ، آشنای فتنه گران
دگر نه ترس قیامت دگر نه اشک ندامت حیا که نیست و شیطان خدای فتنه گران
خدا کند که بیاید چراغ راه هدایت کنار تا زند از ره بنای فتنه گران