...............................................................................
امروز هوا هوای دریا دلهاست
مهمانی موج و خاک در ساحلهاست
سهراب دوید و آسمان را هل داد
حافظ به خیال ناتوانان گل داد
اندیشه شهریار با ما می رفت
شاید دل او کنار دریا می رفت
در شعر من از کنار گویا رد شد
حرفم همه آنچه او به لب دارد شد
می گفت علی هنوز چاهی دارد
در سینه ولی هزار ماهی دارد
در پنجه دوست باز شیطانی هست
چون روز الست رد پیمانی هست
می گفت به لاله ها بگو برخیزند
در کاسه عاشقان طراوت ریزند
آنسوی زمین صدای فریاد شماست
طوفان کنونی از همان باد شماست
هرچند که فتنه ها کمی بسیارند
اما همه از گلی نشانی دارند
یک گل که بهار واقعی حاصل اوست
خورشید غباری از بقای گل اوست
با آمدنش جهان رها خواهد شد
پر مهر و صفا پر از خدا خواهد شد
فردا دل هر که با خدا می بیند
خوابی که خدا برای ما می بیند
ای دوست بیا ز غصه آزادم کن
شیرین تری از بهار فرهادم کن