بعد از پیروزی های اولیه انقلاب و سقوط پهلوی عده ای پیدا شدند که به اسم مردم رودروی ولایت و امام مستضعفان و به اسم امام رودروی جمهوریت ایستادند در ابتدای امر ابولحسن بنی صدر با رای هفتاد و پنج درصدی اش خیانت و فریب را به جایی رساند که فتنه اش را تا خانه امام به پیش برد و بزرگترین نوه ی امام سیدحسین خمینی را رودرروی انقلاب و امام خمینی قرارداد
بعد از مدتی جریانی که امروز ادعای دموکراسی و مردم سالاری اش گوش فلک را کر کرده است با استفاده از نفوذ در مجلس بعد از رای ندادن به نخست وزیر انتخابی رئیس جمهور منتخب ملت «امام خامنه ای» فرد مورد نظر خود «میرحسین موسوی» و کابینه اش را به عناوین نامعلومی چون مصلحت و تصمیم امام به رئیس جمهور منتخب ملت تحمیل کردند و عملا دو دوره انتخابات ریاست جمهوری را که در سخت ترین و کمبودی ترین شرایط کشور برگزار شده بود را بی فایده و فرمایشی کرده و هشت سال تمام اختیارات رئیس جمهور منتخب مردم را از او سلب کردند و بدتر از همه اینکه دیکتاتوری خود را به پای امام نوشتند و سالهای سال به آن افتخار کردند که امام به ما اعتماد داشت و حمایت میکرد! در حالی که حمایت از دولت برای تقویت خدمت به ملت سیره ی همیشگی ولایت بوده است
بیست و پنج سال گذشت و جریان آمریکایی اینبار سید حسن خمینی را برای تقابل با ولایت و رویارویی با امام خامنه ای انتخاب کرد تا بوسیله او واضح ترین سفارشات امام خمینی یعنی آمریکاستیزی و استکبارستیزی و عدالت خواهی و ولایت فقیه را به حاشیه ببرند که تا حدودی موفق شدند
مدتی بعد میرحسین موسوی با تصور اینکه مردم همه چیز را فراموش کرده اند برای اولین بار در عمرش نامزد انتخابات و ریاست جمهوری شد و وقتی نتایج انتخابات اعلام شد با کمال پرروئی مجددا هم رای ملت و هم ولایت و هم قانون را مورد تهاجم قراردادند و جالبتر اینکه با نام رای ملت هم این کار را کردند
و این موضوعی است که شرح آن میتواند صدها مقاله و کتاب بشود اما فعلا به همین قناعت میکنم