خوابم کنار پنجره افتاده مثل سنگ
از بس که بال بخت من از اوج خسته بود
یک ذره هم تخیل من پا به ماه شد
از بس که با بهانه فردا نشته بود
امروز جای جام تو خمیازه می کشم
دیشب به روی من در میخانه بسته بود
یادش به خیر انجمن شاعران خواب
خرما نداده رفت کلاسی که هسته بود
ای کاش کفتر نَفَس شعر کافشین
این بند خواب را ز خیالش گسسته بود
برخیر تا رنگ خدا از خان بگیریم
وقت است ناموس از کف دونان بگیریم
ما مردم آزاده و آزادمردیم
پس ادعا از دشمن قرآن بگیریم
سبز و ریاکار ریاست خواه تا کی
پس از دغل بازان دون کوران بگیریم
سبزیم و سرباز ستم سوز ولائیم
سر بر سر دار از ولی فرمان بگیریم
بر حق ولی سید علی سرمایه ماست
سبزی که پنهان بود تا ما جان بگیریم
در جنبش سبز علی عالم شو ای دوست
تا راه بر صد فتنه و طوفان بگیریم
بیا نمانده دگر آه در بساط دلم
در امتداد فراق است انحطاط دلم
اگرچه قاب شده رد پای خورشیدت
درون حوض پر از شبنم حیاط دلم
ولی خمار تو در لحظه های تاریکی
نمی رسد به غم آگین ترین نقاط دلم
و کاف و شین شب بارانی حظور تورا
به گـِــل نشسته که سازی تو گــُــل ملاط دلم
فقط به خاطر تو باز میشود دل من
بیا بیا نفس سبز انبساط دلم
به شه گفتم سیاست چیست دانی
بگفتا ، ( قدر دانی نوجوانی )
سیاست داشتن یعنی که امروز
همان فرداست در دیبای دیروز
سیاست چیست او را نیز دیدن
هوای عاشقی را برگزیدن
سیاست چیست یعنی تیز هوشی
که در دستت نگه داری تو گوشی
سیاست چیست از کام دو روزه
گذشتن با نماز و کار و روزه
سیاست چیست یعنی رند بودن
دمی در روم یک دم هند بودن
سیاست چیست یعنی با زرنگی
بهشتی میخری با مین جنگی
سیاست چیست یعنی با ذکاوت
کنی راحت دلت از هر عداوت
سیاست چیست یعنی شاه بودن
ولــــــی در ( بـنـده الله بـــــودن )
سیاست چیست یعنی با وکالت
بیفتی باز دنبال عدالت
سیاست نیست این مردم فریبی
و آخر سر تماما بی نصیبی
سیاست چیست فرزندی خدائی
برای روزهــای بــی دوائــی
سیاست نیست با هر خودنمائی
شــوی آماج دشنام هوائی
سیاست نیست بر کرسی نشستن
برایش جام فردا را شکستن
سیاست را علی آموزگار است
نگو دین راست با مردم چه کار است
بخواهی یا نخواهی در میانی
مگر روزی که خود در آن جهانی
سیاست نامه ها تا فجر موعود
فقط باشد رهی بن بست و مسدود
بیا مهدی جهانی کن صدایت
بیا ما را ببر تا بی نهایت
بیا آزاد کن اندیشه ها را
سیاسی کن تمام پیشه ها را
بیا و راز عالـم برمـــلا کن
بگوید کافشین آمین دعا کن
ای سبز لجن مال لجن پوش
آن وعده صهیون ؛سحرت کوش
گفتند شما تک تکتان شاه
گوئید که آرا شده مخدوش
حتی تو اگر رأی ندادی
پر رو شو بگو رأی خودم کوش
شاهی تو بگو نصر من الله
گشتید کنون تک تکتان موش
الله که بی منطق و دین نیست
باشد چو اوباما و تو و بوش
آزادیت آن بود چه باشد
تا آذری و مولوی و شوش
از خالق و از خلق بریدید
صد حلقه ز شیطان زده بر گوش
در روز عزای شه کونین
گشتید ستمکار و عرق نوش
از لطف شما صد نفر از خلق
افتاد زمین زخمی بیهوش
این فتنه گری مال دلار است
باید بنویسد دعا روش
کافر شدم این شین که شنیدم
باید نزنم بهر شما جوش