پنج شنبه 18 اسفند 1390 تبریز میدان آبرسان ساعت تقریبا 10:30
کنار سواری های ترمینال چشمم افتاد به یه خانوم جوان و تقریبا خوش قیافه که اون کنار وایساده بود که فقط پشت سرش با روسری پوشیده بود درست مثل شال گردن و موهاش ریخته بود توی صورتش از کنارش رد شدم به خاطر تکلیف یواشکی گفتم آبجی حجابتو درست کن و بدون این که نگاه کنم رد شدم از راننده هائی که اون کنار وایساده بودند سراغ تاکسی ترمینالو گرفتم گفتند بشین جالب بود نشستم درست کنار همون خانوم کیفمو حائل گذاشتم و کمی رو به جلو نشستم ( همه لاغر بودیم راحت جا شدیم )
خانومه به زبون فارسی و البته با ته لهجه تقریبا ترکی یه چیزی به راننده گفت (یادم نیست چی گفت) و من بلافاصله به زبون شیرین آذری و با ته لهجه غلیظ فارسی یه چیز دیگه به راننده گفتم (یادمه)
راننده بحثو شروع کرد : این چه وضعشه اینا چرا نظم ندارند خسته شدم از این ترافیک و بی نظمی / گفتم این بی نظمی ها مال اینه که ماها شیعه واقعی نیستیم چون وصیت حضرت علی اینه که اوصیکم بتوی الله و نظم امرکم یعنی نظم خواسته حضرت علی بوده که هنوز بعد از 1400 سال ماها درکش نکردیم راننده گفت البته حرفتون درسته ولی علت اصلی ترافیک اینه که این بنده های خدا اومدند یه نونی دربیارند از بس کار نیست همه ماشین خریدند افتادند تو کار مسافر کشی دستمو طوری دراز کردم که راننده ببینه و یکی یکی ماشینارو نشونش دادم اون تک سرنشیته این تک سرنشینه اون یکی تک سرنشیه اون تک سرنشینه کناریش تک سرنشینه اینی که الان از سمت چپ رد شد تک سرنشین بود فقط اون تاکسی مسافر داره ، راننده گفت زیاد زیر بار نرفت و گفت : یه بار یه آقای مسنی رو با فوکول و کراوات سوار کردم که خیلی با کلاس صحبت می کرد معلوم بود مال این طرفا نیست فارسی رو به زور صحب می کرد با هاش انگلیسی صحبت کردم ........... و نتیجه می گیریم که اونها خیلی منظم ترند / من هم یه چیزی گفتم یادم نیست دقیا بعد از این حرفش چی گفتم کمی مذهبی حرف می زدم که خانومه همون خانوم بغل دستی پرید وسط حرفام و گفت : ماها فقط بلدیم از اسلام دم بزنیم انگار هیچ کس غیر از خودمون فرهنگ نداره فقط بلدیم دیگرانو امر به معروف کنیم (منظورش واضح بود (من خودم [کلی] تو اروپا رانندگی کردم !!! اونجا خیلی راحت تر از اینجا می شه رانندگی کرد(درسته) خانومه همچنان با سرعت صد فریم در ثانیه فکشو تکون می داد که رسید به اینجا که یه آماری هست که میگه : ... که حرف بعدیشو قطع کردم گفتم نه آبجی ماشالا تو این مملکت همه شدند سازمان آمار (منظورم واضح بود) (واقعا معلوم نیست این همه آمار ضد و نقیض از کجا درمی آد) بعد گفتم اون جوریام نیست هر کسی واسه خودش یه فرهنگی داره مثلا ماکیا ول هم فرهنگ داره ولی ما خوشمون نمی آد که میگه هرچی دلم بخواد یعنی یکی یه کاری واسه خودش از دستش بربیاد و نکنه احمقه خانومه گفت یعنی چی هر چی دلم بخواد این که فرهنگ نشد گفتم نه اتفاقا خیلی هم فرهنگه واسه خودش(یعنی از نظر من ماکیا ول هم با فرهنگه) مثلا کمربند ایمنی محدودیته ( می خواستم بگم حجاب هم محدودیت هست)(فارسی بحث می کردیم راننده هم لیسانس بود و فارسیش بد نبود) ولی یهو کانالو عوض کرد(زد کانال ترکی) و (خانومه رو از تو بحث انداخت بیرون) شاید واسه اینکه خانومه از حرف ما چیزی حالیش نشه و با آنا دیلی خودمون بحثو ادامه دادیم ..............
و این داستان ادامه دارد
اگر چه هنوز هیچ منتقدی در مورد این غزل تقریبا سیاسی اظهار نظر نکرده ولی بنده به عنوان راقم این سطور حس خوبی نسبت به این ابیات دارم و معتقدم این غزل اگر چه از نظر زیباشناختی در سطح عالیی قرار نداره ولی میتونم اونو در بین اشعارم یکی از بهترینها به حساب بیارم
خواب دیدم که خواب آزاد است
در اروپا حجاب آزاد است
مروه شربینی آن طرف ها بود
گفت حتی نقاب آزاد است
خوب و بد واقعا نمایان است
واقعا انتخاب آزاد است
نقد افسانه ی هولوکاست
مثل آهنگ پاپ آزاد است
مثل شیطان پرست و فتنه پرست
راه اسلام ناب آزاد است
توی این عالم پر از شداد
کاوه سان انقلاب آزاد است
از برای خدا نه بهر غذا
تا ابد اعتصاب آزاد است
بعد طوفان برای فاجعه ها
بهر حق التهاب آزاد است
چند روز است غرب مهتابی است
گفتن از آفتاب آزاد است
نغمه آفتابگردانها :
«آفتابا بتاب» آزاد است
تشنگی داستان دنیا بود
حال رویای آب آزاد است