یواش یواش داره صدای بلبلان بهار دلها توی باغ عشق خدا طنین انداز میشه اما مثل اینکه قراره صدای یه بلبل که پارسال خیلی تواناتر از ربنای شجریان و سریال های بی محتوای و بعضا بدمحتوای رمضانی دلها رو به پابوس عشق خدا می برد قراره از این باغ کم بشه
فرزاد جمشیدی توی غزل زیبای خداحافظیش حرفایی زده که واسه همیشه واسه دلهای عاشق یه تلنگر جدی و تکان دهنده هست:
من هفت سال به جای سحری، کلمه و واژه نوش جان کردم و همچو آرش، جان در پیکان نهادم تا تیر توفیقام از مرز خستگی بگذرد و جغرافیای جان روزه داران را وسعت دهد. برای اجرای چنین برنامهای باید سربازی کرد نه سلطانی و برای استحقاق نشستن سر سفره سحرگاهی رمضانی، باید خدمتگزاری کرد، نه میزبانی
از همه رسانههایی که با انتشار اخبار غیرواقع و شلیک ترکشهای تهمت به من، درصد جانبازیام را نزد خدای دانای راز، بالا بردند، سپاسگزارم!!. از آنها که جسم بیجان و متعفن شهرت دنیایی مرا روی دوش دروغ، تشییع و در گورستان گمنامی، دفن کردند، سپاسگزارم!!.
آره رفقا درصد جانبازی فرزاد بالاست و دیگه نمی تونه از پله های صدا و سیما بالا بره و دست من و تو رو بگیره و تا پیشگاه خدا بالا ببره -