سلام دوستان خوبم خوب آخرش اومدیم اینجا
اما خودمونیم ها اینجا بهتر نیست؟!
به کور چشم بعضی ها
منتخب ابیات حافظ که به الف ختم میشود:
بنده اگر چه وقتی با بعضی ها خودمو مقایسه کنم خودمو شاعر حساب می کنم ولی وقتی به این قله نگاه می کنم شاید دلم بخواد فقط یه تخته سنگ کوچیک تو دامنه کوهی به اسم حافظ باشم
غزل 1
بمی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
غزل 2
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا
غزل 3
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
نصیحت کوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
جوانان سعدتمند پند پیر دانا را را
غزل 4
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
شکر فروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکر خا را
غزل 5
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی نوا را
در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کین کیمیای هستی قارون کند گدا را
غزل 6
بملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
غزل 7
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کین حال نیست زاهد عالی مقام را
عنقا شکار کس نشود دام باز گیر
کانجا همیشه باد به دست است جام را
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
غزل 7
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک برسر کن غم ایام را
گرچه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمی خواهیم ننگ و نام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یکباره برد آرام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
غزل 8
گر چنین جلوه کند مغ بچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
ترسم این قوم که بر دُردکشان می خندند
درسر کار خرابات کنند ایمان را
هرکرا خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
غزل 9
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمّار دارد پیر ما
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
غزل 10
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشاند
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
غزل 11
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زانکه زد بر دیده آبی روی رخشان شما
با صبا همراه بفرست از ر خت گلدسته ای
به که بویی بشنوم از خاک بستان شما
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زیـــنهار ای دوستان جان من و جان شما
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما
ارائه شده در 29 اردیبهشت 87
قضیه انفجار شیراز خیلی جالبتر از اینها بود که فکرشو میکردیم یه عده از همین روشن فکرها از طریق اینترنت آمورش تروریسم می دادند کسانی که از وطن پرستی هم دم می زنند و مسلمین کشور رو به عرب زدگی و وطن فروشی و .. و خشونت طلبی (حمایت از تروریسم) متهم می کنند
خوب حالا اینها بهایی بودند یا صهیونیست زیاد فرق نمی کنه چون مرکز هر دوتاشون فلسطین اشغالیه و دستشون تو یه کیسه است
واقعا اون روز اون لحظه که این خبر رو شنیدم موهای تنم سیخ شد
همیشه حقیقت فراتر از تخیله
ولی نباید زیاد تعجب کرد
تو این مفاله می خوام از مصرف زدگی و این که چطور پدرمونو بالکل در می آره توی سه رنگ مختلف حرف بزنم
اخیرا مقاله نامربوطی با ساختار سیاسی ادبی نوشته بودم که در آن اره های برقی نقش به سزایی داشتند یکی از دوستان که خداوندگار از او راضی باد بعد از نگاه از این ور به اوری به مقاله مذکور به بنده متذکر شد که خودت نگاه کن ببین چه نوشته ای بنده هم اطاعت کردم اما چیزی ازش نفهمیدم ولی الآن دارم به این نتیجه می رسم که مقاله مذکور در نوع خود البته با صرف نظر از غلطهای املایی و انشایی موجود ناخواسته یک شاهکار از آب درآمده است :
(اره های برقی که در خشکسالی اینچنین با چرب کردن سبیل احمقهایی که خود بر سایه دل انگیز درختان سبز نشسته اند میزهای ریاست بادمجان السلطنه ها را با سرنگونی نخلستانها و بیشه ها قواره می کنند)
سوال آیا برای داشتن یک جامعه موفق و فرهیخته حتما لازم است به تقلید از اروپای پردرخت دیوار چوبی کمدهای متعدد چوبی مبل و میز چوبی (البته با روکش لحاف تشک) و همه چیز چوبی داشته باشیم
برای تقریب ذهن خوانندگان به سراغ مقاله (نفس جنگل به شماره افتاده) درج شده در صفحه 7 روزنامه جام جم یکشنبه 12 خرداد87 رفتم که با فلان مدیر کل جنگلها مصاحبه ای کرده صرف نظر از این که آقای مدیر کل خودش در عکسی که درج شده در اتاق کارش لای همان چوبهای جنگلی که حالا به شکل میز و کمد و چیز دیده میشوند جلد شده و دستش که مخاطب را نشان می دهد از صفحه بیرون زده است – بگذریم :
- آیا می دانید در نقشه جنگلهای جهان هیچ لکه سبزی برای ایران وجود ندارد؟(خبرنگار)
- آیا می دانید 14 ملیون هکتار جنگل رو به تخریب کشورمان در این نقشه عددی نیست؟(خبرنگار)
- 60% آب آشامیدنی ما از سفره های زیر زمینی تولید میشود و این پوشش گیاهی است که مانع هدر رفتن آب میشود و مانع میشود که بارندگی ها خاک را شسته و از دسترس خارج شوند؟ (مدیر کل مذکور)
- چندی پیش در گزارشی خواندم سالانه یک و نیم درصد جنگل از دست می رود ؟!! (خبرنگار)
- این آمار درست نیست! تخریب بیشتر کیفی است و کمتر از یک درصد است (مدیر کل مذکور)
- یعنی پنجاه ساله نصف و صد ساله دیگر هیچ!! (بنده)
- و ...
حالا منظور بنده از حاشیه مهم اما نامربوط به این بزرگی چیه چند تا سوال دیگه می پرسم و ان شاء الله عرض می کنم :
رئیس جمهور توی سفرشون به شهر قم از مافیای سیگار حرف زدند که هم واردات قانونی دستشه و هم قاچاق غیر قانونی وقتی دولت میخواد عوارض رو زیاد کنه اینها قاچاق رو زیاد می کنند و وقتی دولت میخواد با کم کردن عوارض جلوی قاچاق رو بگیره اینها قانونی بازار رو پر میکنن و بعد به یکی دیگه اجازه وارد کردن دادیم اینها 5 ملیارد ازش پول خواستند و بعد اومدند به من نهیب زدند که چرا به فلانی اجازه واردات دادی!!!!!!
آیا می دانید که مردمی که این قدر وابسته به تجملات و چیزهای غیر ضروری باشند راحت توسط دشمنانشان اداره و بر علیه خود به کار گرفته می شوند ممکنه عده قابل توجهی از اونها به خاطر قطع ورود سیگار به خیابان بریزند
یک روز به خاطر گوشی موبایل فلان مدلی که در داخل هنوز تولید نشده کارخانه های موبایل سازی اش به راه نیفتاده تعطیل میشود و یک روز به خاطر این که بنزینش ممکن است برای کارهای زاید کم بشود به مرز آشوب می کشد
یک روز جنگلهایش به نابودی می رود و یک روز نفتش که مواد سوختنی نیست بلکه در تولیدات صنعتی از پتروشیمی گرفته تا ساخت لباس و لوازم برقی یک کالای استراتژیک است مهمانی برای بیست سال نشان می دهد !
بله دوستان عزیز این انتقادها بر ما وارد است
آن المسرفین کانو اخوانالشیاطین