این غزل را در پست نظرات وبلاگ من ایرانیم افتخارم شهادت سرودم
و اینم آخرین سروده کاف شین
نوشته بودی عاشقی
و عاشقی و مبتلا
و عکس ابرویت رسید
به دست من به دست ما
نوشته بودی از دلت
که گلستان آرزوست
نوشته بودی از لبت
که سرخ لاله ای نکوست
نوشته بودی از بهار
و برف سرد روزگار
اگر تو چشم داشتی
چه لاله ها سیاه شد
اگر تو عاشقی بمیر
جفا بسی به ماه شد
ز کودک درون خود دگر نگو تباه شد
نگو ! بگو چه گفته ای ز مرگ تلخ غنچه ها؟!
تو مهربان نمیشوی
مگر بسوزی از نگاه
به عقل طعنه میزدی
دم از جنون چرا زدی
که فکر میکنی به خود
و کفش های راه راه
هنوز اگر نمرده ای
و باز دل سپرده ای
بسی ز عشق گفته ای
قسم به ماه خورد ای
بیا و غزه را ببین
فقط به خاطر خدا
فقط خدا فقط خدا
در واکنش به کشتار مردم بی دفاع غزه
سلام
برادران مهمان نواز و عرب توجه فرمائید
(الامراء الاعزا العربی فی کل موطن و موقف علی التخصیص الامیر عبدالله بن سعود و امیر الافضل مبارک هذه هدیتنا الرخیصه نقدم)
برادران هخامنشی و وطن پرست آریایی اصیل عزیز توجه فرمائید
(ادم دهیونام وزرگ خشایشیه هیدیکیه)
عزیزان پان ترکیست و درگیر در مناقشه قره باغ در سال 1991 میلادی توجه فرمائید
(بوتون بویوک قولوو میلی تورک ایستکلی آرکاداشلاریمیز عینایت قلسینلار)
تمامی مصرف کننده گان و فروشندگان بیدار و هشیار گوشی های نوکیا و موتورالا
تمامی نوشندگان و فروشندگان هشیار و بیدار پپسی کولا و کوکا کولا
توجه فرمائید
تمامی زنان آزادیخواه و مبارز در کشورهای اسلامی توجه فرمائید
در پی مجاهدت های خستگی ناپذیر و بی وقفه و دلیرانه شبانه روزی شما دولت فخیمه و جهان شمول شما به موفقیتهای چشمگیری در امر مبارزه با تروریسم در غزه دست یافت
امروزه تمدن ما در غزه دروازه های چشگیر تمدن را یکی پس از دیگری به روی بشر می گشاید
تأسیس نسل سوم موقعیتهای کشتار و دموکراسی رادر غزه به شما تبریک میگوییم
این چه می بینید سرویس پک 3 دموکراسی آمریکایی است
این فقط قسمت کوچکی از الطاف دولت فخیمه تمدن ساز و بی بدیل ایالات متحده است
دولت اسرائیل در ادامه اقدامات بشر دوستانه و حقوق بشری خود برای مبارزه با تروریسم است که هزار تا بچه فلسطینی رو کشته و چند ده تا نوزاد ناقابل به خاک و خون کشیده
دولت اسرائل آمادگی دارد تا لیسانس محصولات دموکراتیک خود را به همه کشورهای اسلامی و عربی ارائه کند
امروزه خفه خون گرفتن شما بزرگترین خدمتیه که میتونید به بشریت بکنید
دموکراسی چه قـــدَر ناز و خوب و زیبا بود
به خط بوش و شارون قسمت شماها بود
به شه گفتم سیاست چیست دانی
بگفتا ، ( قدر دانی نوجوانی )
سیاست داشتن یعنی که امروز
همان فرداست در دیبای دیروز
سیاست چیست او را نیز دیدن
هوای عاشقی را برگزیدن
سیاست چیست یعنی تیز هوشی
که در دستت نگه داری تو گوشی
سیاست چیست از کام دو روزه
گذشتن با نماز و کار و روزه
سیاست چیست یعنی رند بودن
دمی در روم یک دم هند بودن
سیاست چیست یعنی با زرنگی
بهشتی میخری با مین جنگی
سیاست چیست یعنی با ذکاوت
کنی راحت دلت از هر عداوت
سیاست چیست یعنی شاه بودن
ولــــــی در ( بـنـده الله بـــــودن )
سیاست چیست یعنی با وکالت
بیفتی باز دنبال عدالت
سیاست نیست این مردم فریبی
و آخر سر تماما بی نصیبی
سیاست چیست فرزندی خدائی
برای روزهــای بــی دوائــی
سیاست نیست با هر خودنمائی
شــوی آماج دشنام هوائی
سیاست نیست بر کرسی نشستن
برایش جام فردا را شکستن
سیاست را علی آموزگار است
نگو دین راست با مردم چه کار است
بخواهی یا نخواهی در میانی
مگر روزی که خود در آن جهانی
سیاست نامه ها تا فجر موعود
فقط باشد رهی بن بست و مسدود
بیا مهدی جهانی کن صدایت
بیا ما را ببر تا بی نهایت
بیا آزاد کن اندیشه ها را
سیاسی کن تمام پیشه ها را
بیا و راز عالـم برمـــلا کن
بگوید کافشین آمین دعا کن
توئی که منتظر روز فتح ایرانی
و من که منتظر روزگار پایانی
و خون تو که سر بوف کور خواهد ریخت
و خون من که برای ظهور خواهد ریخت
توئی که خام نداهای خام تر ز خودی
توئی که عاشق والائی خدا نشدی
و من که گریه برای حسین جان من است
شهید راه خدا گشتن آرمان من است
توئی که نام وطن می بری برای خودت
شبیه او نشدی تا کنی فدای خودت
توئی که خاطره های وطن برایت نیست
توئی که ژاله و اروند و فکه جایت نیست
منی که از تب داغ هویزه می آیم
ز روضه عطش و خون و نیزه می آیم
تو از شلمچه و از خاک و خل چه می دانی
به من بگو که ز نیزار و پل چه می دانی
تو در طلای طلائیه خاک می بینی
شهید راه خدا را هلاک می بینی
اگر چه من گنهم کمتر از تو اینجا نیست
ولی مگر وطنت را کویر و دریا نیست
تو دشمن عرب شادگان و اهوازی
عرب به حکم تو پست است پس توئی نازی
نوای هوی و متال است و پاپ و راک تورا
چه باک از وطن و حفظ آب و خاک تورا
کمی صدای سکوت شبانه را بشنو
کمی صدای نی عارفانه را بشنو
کمی فقط به خودت فکر کن کجا بودی
کجائی و به کجا می روی که فرسودی
به باکری که فقط ایستاده می خوابید
که نه روی شکمش توی جاده می خوابید
نخواستم که نصیحت کنم خودم محتاج
فقط بدان که زدی بر وطن تو چوب حراج
به برگ گل نگری دفتر است و سابقه ای
تفاوت من خل با توئی که نابغه ای
کشیده ام به سراپای کافشین آتش
فراق می کشدم آیه ای بخوان آرش
ممکنه وقتی این کلمه ها رو میخونید (نمی دونم 10سال دیگه یا دو روز دیگه ) دیگه انگشتهای من قدرت چیدن حرفهای درخت یک غزل دیگه رو نداشته باشه
به همین سادگی تموم میشه
چطور بودم ؟
اگه یه کم واقع بین باشیم این آخرین غزلیه که همه ما باید بخونیم
من تو دنیا غزلو خیلی دوست دارم
ولی باید ازش جدا بشم
و
چه عاشقانه گذشتی غزل خداحافظ
شبیه آهوی دشتی غزل خدا حافظ
قطار عمر من از کوچه ها چو طوفان رفت
نشسته ای روی کشتی غزل خدا حافظ
تمام میکنم امشب اگر خدا خواهد
ز گاز لوله نشتی غزل خداحافظ
اگر چه خوب نمی دانم ای غزل آیا
کویر لوتی رشتی غزل خدا حافظ
ز کاف و شین تو بماندی و چند کلمه حظور
رها شدی ز پلشتی غزل خداحافظ